Wednesday, July 20, 2016

یک داستان کوتاه یک نتیجه بلند



زماني كه قرار بود دادگاه لاهه براي رسيدگي به دعاويِ انگليس در ماجراي ملي شدن صنعت نفت تشكيل بشه. مصدق كبير, با هيئت همراهش زودتر به دادگاه ميره و در حاليكه جاي نشستن همة شركت كنندگان از قبل تعيين شده بوده, دكتر مصدق ميره و روي صندلي انگلستان مي شينه. قبل از شروع جلسة دادگاه يكي- دوبار به دكتر مصدق تذكر ميدن كه اينجا براي هيئت انگليسي درنظر گرفته شده و جاي شما اينجا نيست. اما دكتر مصدق توجهي نمي كنه و روي همون صندلي مي شينه

در آستانة شروع جلسه, هيئت نمايندگي انگليس روبروي دكتر مصدق منتظر ايستاده بودن تا شايد دكتر مصدق بلند بشه و روي صندلي خودش بنشينه, اما دكتر مصدق بي اعتنا مشغول كار خودش بوده. كار به اونجا مي كشه كه بعد از شروع جلسه, قاضي پرونده به دكتر مصدق ميگه: « شما جاي انگلستان نشسته ايد, جاي شما اونجاس» اينجا بوده كه بالأخره دكتر مصدق به حرف مياد و ميگه: « خيال مي كنيد نمي دانيم صندليِ ما كجاس و صندلي انگليس كدومه؟ نه آقاي رئيس! خوب ميدانيم كه جايمان كجاست اما راستش رو بخوايد چند دقيقه اي روي صندلي آقايون نشستن به خاطر اين بود كه بدونن جاي كسِ ديگه نشستن يعني چي؟ سالهاي ساله كه دولت انگلستان در سرزمين ما خيمه زده و كم كم يادشون رفته كه جاشون اينجا نيست.» ميگن همين ابتكارِ شگفت انگيز دكتر مصدق تا انتهاي جلسه, فضا رو تحت تأثير قرار ميده و بعد هم دفاع جانانه اش از حقوق ايران به محكوميت انگليس منجر ميشه
نتيجه؛
الان 37 است كه اين نظام به ناحق روي صندلي مردم نشسته است، در اين انتخابات به رغم همه تقلبات به قول وزيركشور 40درصد مردم ايران و 55درصد مردم تهران به اين نظام «نه» گفتند و حالا حرف تمام مردم ايران همين است كه در پسا برجام و در نقطه اي كه خامنه اي در اوج ضعف و ذلت قرار گرفته است؛ بايد از روي صندلي مردم بلند شود؛ اگر هم حاضر به بلند شدن نيست؛ كه هرگز نخواهد بود؛ آن را بلند خواهيم كرد
#iran #freeiran #mosaddegh

0 comments:

Post a Comment

Loading