زندانی سیاسی افشین سهراب زاده، مبتلا به بیماری سرطان روده است و از این بیماری در زندان میناب رنج میبرد، دژخیمان نه تنها هیچ اقدام جدی برای درمان این زندانی سیاسی انجام نداده و نمیدهند بلکه مانع مداوای او نیز شدهاند. زندانی سیاسی افشین ندیمی از زندان سنندج طی نامهیی خطاب به او از جمله نوشته است
‘ طاقت بیار رفیق’
اولین باری که دیدمت رفیق عزیز هرگز از یاد نخواهم برد و اصلاً هم نمیتوانم از یاد ببرم که چه زمان و کجا بود.
بله رفیق من اولین دیدار من و تو نه در کتابخانه عمومی شهر بود و نه در کافی شاپی آرام که شده باشد پاتق روشنفکران فضای مجازی و چریکهای کت و شلواری و نه در یک گردش دسته جمعی به همراه بهترین دوستان در کوه و صحرا و یا در کنار دریا و نه در اولین روزهای دانشگاه برای ثبتنام و غیره
آری رفیق من، آن زمان من و تو و بقیه دوستان دیگری که هنگام اولین دیدار من و شما کنارمان بودند هنوز کمتر از بیست و چهار پنج سال سن داشتیم. سنی که در آن تمام انسانهای عادی در سراسر دنیا مشغول دانشگاه و تحصیلات آکادمیک هستند
من و شما هم آن روز دانشگاه بودیم بله رفیق من
من و شما هم به همراه بقیه دوستان در دانشگاه بودیم. دانشگاهی که در آن خبری از علم و دانش و تکنولوژی نبود اما من و تو داشتیم چیزهای زیادی یاد میگرفتیم
بله داشتیم یاد میگرفتیم که چگونه مقاومت کنیم داشتیم یاد میگرفتیم چگونگی راه بهتر زیستن را
به این نتیجه رسیده بودیم که مبارزه یک فن است و باید آن را یاد گرفت حال چه بهصورت تجربه شخصی و چه بهصورت استفاده از تجارب دیگران
بله رفیقم و یاد گرفته بودیم که نباید نسبت به حکومت دیکتاتور و جنایتکار جمهوری اسلامی متوهم بود و باید تا آخرین نفس برای تحقق اهداف انسانی مبارزه کرد
بله رفیق من، شاید من و تو به جای درس و دانشگاه به زندان و سلول و اتاق بازجویی رفته باشیم اما در عوض چیزهای زیادی یاد گرفتیم که برایش بهای گرانی پرداخت کردیم بله من و تو علم آزاد زیستن را یاد گرفتیم
رفیق عزیزم شاید تو امروز به علت مریضی صعبالعلاج سرطان روده و فشارهای زندان و درد و رنج تبعید و دوری از خانواده یادت نیاد که کی و کجا برای اولین بار همدیگر را ملاقات کردیم.
اما من به یادت میآورم که اولین دیدار من و تو در یکی از آخرین روزهای اسفند ماه سال ۱۳۸۹ بود بله ساعت حدود یازده قبل از ظهر بود
شیرزاد آسم (پشتیوان)، نعمت اسحاقی و صباح خیاط هنگام برگشتن از باشگاه تو را در کریدر زندان مرکزی سنندج دیده بودند و از تو دعوت کرده بودند که ناهار باید بیایی بند ما (بند پاک ۲ بند زندانیان سیاسی زندان مرکزی سنندج در آن زمان) و آن روز بود که من برای اولین بار دیدمت و پشتیوان با شیطنت خاص خودش که همه به آن عادت کرده بودیم و او را با آن بیشتر دوست میداشتیم من و شما را به هم معرفی کرد
بعد از خودت و اطلاعات و سلول و بازجوی هایت برایمان گفتی وضعیتی که برای هر پنج نفر ما آشنا بود چون همه ما درست بود که هم پرونده نبودیم و هر کدام به اتهامی و در زمان جدا دستگیر شده بودیم اما همگی توسط اداره اطلاعات کامیاران دستگیر شده بودیم و سلولهای زیر زمینی اطلاعات و شکنجههای آنجا و صدای ناهنجار و گوش خراش شهرام رحیمی بازجوی اطلاعات و فحشهای رکیکش به خواهر و مادرمان برای همه ما آشنا بود
بله رفیق من از خودت گفتی و از شکنجههایی که شدی و دردهای که متحمل شدی از شکنجههای روحی و روانی تا مشتهای شهرام رحیمی و مختار احمدی معروف به (حاجی مختاری) بهسر و صورتت تا با لگد زدن شهرام رحیمی و پاره گی فتقت و از نگهداشتنت با این وضعیت وخیم جسمی بدون دکتر و درمان به مدت یک ماه در سلولهای اطلاعات و بازجویهای طولانی با این وضعیت جسمی تا دادگاه فرمایشی و محکومیت به بیست و پنج سال زندان در تبعید برایمان گفتی
و از حرفهای شهرام رحیمی که همیشه در بازجویی هاش به آن افتخار میکرد و آن دستگیری و بازجوی زنده یادان احسان فتاحیان و فرزاد کمانگر بود که اعدام شده بودند و جانشان را در راه اهدافشان تقدیم کرده بودند و شهرام رحیمی آن را دستاورد بزرگی برای خود میدانست
بله رفیق عزیزم آن روز گفتی راهی را انتخاب کردهای، آگاهانه انتخاب کردهای و حاضری جان خود را در راه رسیدن به اهدافت فدا کنی و این حرف تو من را یاد جمله معروف چه گوارا انداخت که میگوید فداکاری ما یک فداکاری آگاهانه است بهایی است برای رسیدن به دنیایی که میخواهیم میپردازیم
بله رفیقم تو گفتی که... هستی و حاضری جهت دفاع از محرومان و ستمدیدهگان جامعه جانت را فدا کنی
بله رفیق شفیقم همه ما که آن روز با هم بودیم همان راه را انتخاب کرده بودیم
اما امروز که باز خبر وضعیت نگرانکننده جسمی و سلامتی ات را از رسانهها دیدم که داری با مرگ دست و پنجه نرم میکنی از ته دل برایت ناراحت و نگران شدم. رفیقم بله نگران، نگران سلامتیت شدم افشین سهراب زادهیی که تسلیم آن همه شکنجه و فشار اطلاعات کامیاران نشد و ۲۵ سال زندان را با جان دل در راه رسیدن به اهدافش پذیرفت و حاضر نشد از افکارش دست بکشد و کوتاه بیایید. این بار نیز باید مقاومت کند و مرگ را شکست دهد. هر چند به قول سهراب سپهری مرگ پایان کبوتر نیست من در آخر این نامه از راه دور میبوسم تو را رفیق عزیز و برات آرزوی سلامتی میکنم و بهت میگویم که مقاومت کن رفیق
طاقت بیار رفیق
طاقت بیار رفیق
افشین ندیمی ۲۰۱۶/۰۳/۱۱
به كانال تلگرام ما بپيونديد
https://telegram.me/onlinepressآدرس اينستاگرام ما
https://www.instagram.com/nahmadi313
0 comments:
Post a Comment