آنچه ميخوانيد دلنوشتهيي است كوتاه با تصاويري زيبا از شهداي جوان حماسهي فروغ اشرف
زين آتش نهفته كه در سينة من است
خورشيد شعله اي است كه در آسمان گرفت
از آتشي ميگم كه در 19 فروردين سال 1390 شعله ور شد. از ايستادگيِ سرخ فام اشرفيها. از نبردِ نابرابرِ دستهاي خالي و گلوله هاي شقاوت. از ايستادگي جلو مزدوران ولايت فقيه. ميخوام از خون پاكِ جوانان
اونها همه هم سن و سالِ ما بودن! از كنارِ ما بلند شدن و پا به ميدون گذاشتن. اصلا شايد شما خيلي هاشون رو از نزديك بشناسيد. نسترن از تهران اومد، فائزه از ماهيدشتِ كرمانشاه. مسعود از همدان اومد، مرتضي از تهران. آسيه تو آمريكا درس مي خوند، صبا تو آلمان. اكبر و مهديه از جلفاي تبريز اومده بودن و حنيف از سوئد. به چهره هاي پاك و معصومشون نگاه كنيد. اونها الگوهاي جديد نسل ما هستن. مشعلهاي فروزان راه فردا. هر كدومشون با ما جوونهاي ايراني يك سينه سخن دارن. باهامون از ايستادگي و ذلت ناپذيري حرف مي زنن، از فداي همه چيز براي رسيدن به همه چيزِ مردم ايران، يعني آزادي. ميگن ميشه ايستاد و به ننگِ زندگي در زيرِ نعلين ولايت تن نداد. ميشه مقاومت كرد. ميشه قيمت داد و به آزادي رسيد
@onlinepress
0 comments:
Post a Comment